خاطرات من و بچه ها

هفته دیگه این موقع

سلام. با همسر تصمیم گرفتیم  هفته دیکه سه شنبه چهاردهم آبان بریم و برای زایمان بستری بشم . الان داشتم به این فکر میکردم که اگه بیمارستان منو بستری کنه هفته دیگه این موقع انشالله در حال شیر دادن آریا جون هستم . در کنار استرس هام از اتاق عمل و دردهاش، بی صبرانه منتظر دیدن روی ماه پسرم هستم.
8 آبان 1398

تمام این روزها ساعاتی بسیار شیرین و تقریباً با مشکلات همراه با بارداری میگذره. به این فکر می کنم که تقریباً تا دو هفته دیگه انشاالله زایمان می کنم و همه این روزها تبدیل به خاطره میشه مدام به لحظاتی که برای اولین بار پسرم را قراره بغل کنم و حتی شیر بدم فکر می کنم انشاالله بدون هیچ مشکل و صحیح و سالم به دنیا بیاد البته استرس اتاق عمل و بعد از زایمان هم وجود داره اما وقتی به بغل کردن و در آغوش کشیدن پسر گلم فکر می کنم همه این ها از یادم میره راستی من و همسرم معتقدیم پسر گلم یک پسر خوش شانس خوش قدم خواهد بود تا الان هم همین و ثابت کرده
4 آبان 1398
1